دسته‌بندی نشده · جولای 8, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب بی‌صورت | الیسا شینمل | انتشارات کتاب کوله پشتی



معرفی کتاب بی‌صورتکتاب بی‌صورت داستانی روان‌شناختی و عاشقانه به قلم الیسا شینمل است. در این رمان به روایت زندگی دختری به نام میزی گوش می‌سپاریم که به دلیل برخورد صاعقه، دچار سوختگی درجه دو شده است و تنها یک نوع درمان پزشکی می‌تواند به او کمک کند: «پیوند صورت»… حالا میزی مانده و صورتی که دیگر در آینه نمی‌شناسد. آیا او می‌تواند هویت تازه‌ی خود را پیدا کند؟ گفتنی‌ست این کتاب پرطرفدار جوایز متعددی را از آن نویسنده‌اش کرده است.

درباره کتاب بی‌صورت

همه‌ی داستان از لحظه‌ای شروع شد که میزی چشم‌هایش را گشود و خود را در یک محیط سفید مشاهده کرد. کمی اطرافش را نگاه کرد و آن زمان بود که متوجه شد در بیمارستان است. از همین زمان‌ها بود که دیگر نه زندگی خودش به حالت سابق بازگشت و نه زندگی اطرافیانش…

آخرین چیزی که در خاطر داشت، صحنه‌ی دویدنش در تپه‌های نزدیک خانه در یک صبح مه‌آلود بود. میزی تلاش کرد تا هر آنچه را که در خاطرش مانده، مانند قطعات پازل کنار هم بگذارد مگر این معمای ناگشوده برایش مفهوم شود. پیش از آن که به خانه برسد طوفانی شدید در گرفت، صائقه به سیم‌کشی‌های برق برخورد کرد و جرقه‌های آتش بود که بر سر او می‌بارید. این همه‌ی چیزی بود که میزی به خاطر داشت. کمی بعدتر از صحبت با پدر و مادرش متوجه شد که رعد‌وبرق به او اصابت کرده و دچار سوختگی شده است. به‌هرروی میزی آنقدر خوش‌شانس بود که واجد شرایط یک درمان پزشکی نادر باشد: پیوند صورت…

جای بینی، گونه‌ها و چانه‌ی میزی خالی بود. اما پزشک او مطمئن‌‌تر از این حرف‌ها به نظر می‌آمد: «پیوند صورت همه‌چیز را به حالت سابق باز می‌گرداند…» این در حالی بود که انجام این پیوند برای میزی و صورت تازه‌ای که پیدا کرده بود، تازه آغاز یک ماجرای جدید بود. در نظر بیاورید زمانی را که به آینه خیره می‌شوید اما به جای آن که صورت همیشگی خود را مشاهده کنید، یک چهره‌ی تازه به شما زل می‌زند! این همان حالی بود که میزی این روزها تجربه می‌کرد. بی‌دلیل نبود که دخترِ رمان بی‌صورت‌ (Faceless) خود را چنین گم‌شده می‌یافت.

دیگر از آن دختر شادابی که عاشق دویدن بود، دوستانی صمیمی داشت و دل در گروی پسری جوان بسته بود، هیچ خبری نبود. چیزی باقی نمانده بود جز تلاش و تقلا برای یافتن هویتی تازه. این که پایان ماجرای دختر بی‌‌صورت به کجا ختم می‌شود، بماند برای زمانی که خود کتاب را مطالعه کردید. طرفداران رمان‌های روان‌شناختی از خواندن این کتاب لذت فراوانی می‌برند و علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه محو داستان شیرین و پرکشش او می‌شوند.

بی‌صورت اولین بار در سال 2015 منتشر شد و توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد. در همان سال هم جوایز متعددی را برای الیسا شینمل (Alyssa Sheinmel) به ارمغان آورد که از میانشان می‌توان به جایزه‌ی «New York Public Library» اشاره کرد.

جوایز و افتخارات کتاب بی‌صورت

– بهترین کتاب نوجوان “NewYork Public Library ” در سال 2015
– نامزد جایزه‌ی “YALSA” برای بهترین کتاب داستانی در سال 2016

نکوداشت‌های کتاب بی‌صورت

– یک یادآوری تکان‌دهنده. (Booklist)
– این داستان شما را به خود جذب می‌کند. (Kirkus Reviews)
– یک پرتره انسانی شگفت‌انگیز… (School Library Journal)

کتاب بی‌صورت مناسب چه کسانی است؟

نوجوانان علاقه‌مند به رمان‌های روان‌شناختی و عاشقانه از مطالعه‌ی کتاب بی‌صورت لذت خواهند برد.

با الیسا شینمل بیشتر آشنا شویم

الیسا شینمل از نویسندگان برجسته‌ی آمریکایی‌ست. او فارغ‌التحصیل دانشگاه بارنارد است. او همچنین چندین رمان دیگر به رشته‌ی تحریر درآورده که از میان آن‌ها می‌توان به کتاب «The Castle School» اشاره کرد. شینمل از جمله نویسندگانی‌ست که اغلب آثارش در فهرست پرفروش‌ترین‌ها قرار می‌گیرند.

در بخشی از کتاب بی‌صورت می‌خوانیم

در اتومبیل، در مسیر گروه حمایتی که در زیرزمین یک کلیسای محلی برگزار می‌شود، پدر و مادرم در حال بحث کردن هستند. ابتدا تا حدودی امید داشتم که پدر اصرار کند اگر تمایلی ندارم، مجبور نیستم به این جلسه بروم. اما با وجود تمام ناراحتی و بی‌میلی‌ام، وقتی مسئله مربوط به من باشد، دوباره باهم متحد می‌شوند. برعکس، اکنون مثل همیشه درمورد مسائل بی‌اهمیت باهم بحث می‌کنند. پدر امروز صبح تخت را مرتب نکرد. فکر نمی‌کنم که در تمام بیست سال زندگی‌شان، حتی یک‌بار تخت را مرتب کرده باشد؛ اما امروز، به نظر می‌رسد که بالاخره مادر به آن پی برده است.

وقتی به کلیسا رسیدیم، با خود فکر کردم که نمی‌خواهم آن‌ها همراه من داخل بیایند. می‌گویم: «یه ساعت دیگه می‌تونین بیاین دنبالم.» در را باز می‌کنم و با عجله در پارکینگ راه می‌روم. حتی ترجیح می‌دهم زیر باران باشم تا اینکه یک ثانیهٔ دیگر را داخل آن اتومبیل با آن‌ها سپری کنم. به عقب نگاه نمی‌کنم که ببینم آیا پدر و مادرم از اشتیاق ناگهانی من غافلگیر شده‌اند.

درحالی‌که با عجله در پارکینگ راه می‌روم، کیفم مانند یک ماراکا تلق‌تلق می‌کند. مدتی است که یک دز اضافی از قرص‌هایم را در خارج از مدرسه همراه خود می‌آورم، برای زمان‌هایی که ممکن است در ترافیک بمانم یا گاز اتومبیل تمام شود یا تصور می‌کنم که در یک ‌جور حادثۀ وحشتناک بین نقاط الف و ب قرار گرفته‌ام.

هنوز تزئینات روز شکرگزاری در کلیسا دیده می‌شود، هرچند تعطیلات بیش از دو هفتۀ گذشته بود: شاخ نعمت پلاستیکی روی میزی خارج از ورودی قرار دارد. حلقه‌ای از چندین چراغ به‌شکل تعدادی بوقلمون در بالای در وجود دارد و قطرات باران از آن می‌چکد. لامپ‌های حداقل نیمی از بوقلمون‌ها کار نمی‌کنند.

داخل، بوی گیاه زنگ‌زده و برگ‌های سوزنی درخت کاج می‌آید؛ حدس می‌زنم به‌خاطر درخت‌های غولی باشد که پارکینگ را احاطه کرده‌اند. درواقع، از پنج‌سالگی پا در کلیسا نگذاشته‌ام، زمانی که پدر و مادرم یک سال تمام من را به مدرسۀ یکشنبه‌ها فرستادند و سپس به این نتیجه رسیدند که ما اصلاً مذهبی نیستیم.





معرفی و دانلود کتاب بی‌صورت | الیسا شینمل | انتشارات کتاب کوله پشتی