دسته‌بندی نشده · مارس 24, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب ثمین | مرضیه زارع | انتشارات آپامهر



معرفی کتاب ثمینمرضیه زارع در کتاب ثمین داستان کاظم، پسری را روایت می‌کند که متوجه می‌شود خانواده‌اش رازهای بسیاری را از او پنهان کرده‌اند. او سعی دارد به گذشته خود پی ببرد و برای این کار به روستای دوره کودکی‌اش برمی‌گرد…

درباره کتاب ثمین:

کتاب ثمین از مرضیه زارع داستانی درباره فراز و فرودهای زندگی است. شخصیت اصلی داستان، کاظم با پدرش زندگی می‌کند اما در سن کم او را از دست می‌دهد. به دلیل تنهایی و بی کسی کاظم، عبدالله سرپرستی او را به عهده می‌گیرد، مردی دنیا دیده که زندگی‌اش را از راه دامداری و کشاورزی می‌گذراند. او و خانواده‌اش محبتی عمیق و صادقانه نسبت به کاظم دارند، اما بعد از گذشت زمان زنی به روستا می‌آید که ادعا دارد مادر کاظم است. او هرگز از گذشته حرف نمی‌زند و باعث می‌شود کاظم جستجو درباره واقعیت زندگی‌اش را شروع کند…

کتاب ثمین مناسب چه کسانی است؟

مطالعه این اثر به علاقه‌مندان رمان‌های اجتماعی-عاشقانه ایرانی پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

کاظم از ته دل آه سردی کشید. دلتنگ صدای پدر شد. سایه‌ی غم در وجودش نمایان گشت. غصه دریچه‌ی قلبش را باز کرد؛ هق هق گریه‌اش در رواق پیچید. شهسوار نیم نگاهی به کاظم انداخت و گفت: «تو هم داری برا برّه گریه می‌کنی؟!» کاظم سرش را به نشانه‌ی آری جنباند. شهسوار از دل کاظم خبر نداشت. عبدالله برخاست و گفت: «چرا ایوونو رو سر گذاشتین؟! برین تو خونه، سرما می‌خورین. حیوون زبون بسته تلف شده، یالّا برین، شهسوار! اگه تو جای کاظم بودی چیکار می‌کردی؟ بلد شو برو درستو بخون تا یه چی بشی. باباتو نگاه کن تا غروب تو بیابونه؛ تو کوه و کمر؛ تو گرما، تو سرما، سگدو می‌زنه، از صبح علی‌الطلوع که در می‌ره دنبال گله تا خود غروب بر نمی‌گرده، هی! با شمام، چرا نمی‌رین تو خونه؟!» کاظم و شهسوار به اتاق قالی‌بافی رفتند. شهسوار خبر مرگ برّه را به بی٬بی داد. بی بی دست از بافتن کشید و گفت: «عیب نداره، صدقه‌ی سرت، برو به شهلا بگو یه پیاله چای دم کنه، خسته مه.»

شهسوار رفت. کاظم همان جا ایستاده بود. پروانه نگاه از گره بر نمی‌داشت و تند تند می‌بافت. کاظم محو شده بود. زبان باز کرد و گفت: «خاله پروانه، اجازه می‌دین یه گره بزنم؟» پروانه سرش را بالا گرفت. تبسمی روی لبانش نقش بست. خود را کنار کشید و گفت: «بیا اینجا بشین تا یادت بدم.» کاظم روی تخته‌ی بزرگی که پروانه و بی‌بی روی آن نشسته بودند و کار می‌کردند، نشست. پروانه گره زدن را به او یاد داد. کاظم سه چهار گره زد و گفت: «چقدر سخته. شما چه طوری تن تند گره می‌زنین.» بی بی گفت: «تو هر کاری بایس زپله پله بخوری تا یاد بگیری.» کاظم بلند شد شلوارش را تکاند و پایین آمد. شهسوار با سینی چای داخل شد. آن را در گوشه‌ای گذاشت و همراه با کاظم آن جا را ترک کرد. بارش تگرگ کم شده بود. کاظم گفت: «کاشکی تگرگا نقل بودن. اگه از آسمون نقل می‌بارید چه خوب می‌شد.»
مشخصات کتاب الکترونیکقیمت نسخه الکترونیک





معرفی و دانلود کتاب ثمین | مرضیه زارع | انتشارات آپامهر