دسته‌بندی نشده · ژوئن 12, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب سالتو | مهدی افروزمنش | نشر چشمه



معرفی کتاب سالتویکی از خواندنی‌ترین داستان‌های جنایی-معمایی ادبیات فارسی! کتاب سالتو از مهدی افروزمنش سرگذشت پسری فقیر به اسم سیاوش است که آرزو دارد قهرمان کشتی شود و شخصی مرموز به نام نادر تصمیم می‌گیرد به او برای رسیدن به خواسته‌اش کمک کند اما تقاضایی که در مقابل لطفش دارد، زندگی این پسر نوجوان را زیر و رو می‌کند…. گفتنی است که سریال مشهور «یاغی» براساس این کتاب ساخته شده است.

درباره کتاب سالتو

سیاوش از زمانی که به یاد داشت عاشق کشتی بود. دیدن تشک، شنیدن صدای سوت داوران و تشویق تماشاچی‌ها باعث می‌شد خون به صورتش بدود و همه‌چیز را فراموش کند: پدر معتادش، مادرش که در خانه‌ای با سقف ایرانیتی زندگی می‌کرد، دوستانی که سر چهار راه دستمال و گل می‌فروختند و حتی آن همسایه‌ای که با لباس‌های شیک و تمیز خودش را به ماشین‌های بالای شهر می‌زد تا از آن‌ها برای شکایت نکردن پول بگیرد و به کلاهبرداری کوچک خود فخر بفروشد. کشتی قدرتی داشت که باعث می‌شد سیاوش همه‌چیز را پشت در سالن بگذارد و شاید برای داشتن همین فراموشی کوتاه، نتوانست در برابر پیشنهاد غریبه‌ای که یک بار او را دیده مقاومت کند، شخصی مرموز که قطار اتفاقات هیجان‌انگیز و شوکه‌کننده کتاب سالتو از مهدی افروزمنش را به حرکت می‌اندازد و یکی از خواندنی‌ترین رمان‌های جنایی-معمایی معاصر ایرانی را رقم می‌زند.

بزرگ‌ترین آرزوی سیاوش، قهرمانی در میادین جهانی کشتی است. او که توان مالی ثبت نام در باشگاه را ندارد و تنها با فیلم‌های ضبط شده‌ای که دیده حرکت‌های کشتی را تمرین کرده، تصمیم می‌گیرد در یک مسابقه کشتی شرکت کند. در این سالن، او با نادر و سیامک آشنا می‌شود که برای تماشای مسابقات آمده‌اند. استعدادی که سیاوش در مسابقه از خود نشان می‌دهد باعث می‌شود نادر، کشتی‌گیر سابق جذب این پسر نوجوان شود. او خیلی زود سیاوش را به سالن کشتی می‌برد، کفش و لباس‌های ضروری برای تمرین را در اختیار او قرار می‌دهد و در یک کلام، مانند یک پدر او را زیر پر و بال خود می‌گیرد. سیاوش از یافتن این حامی ثروتمند و توانا خوشحال است، اما زندگی به او نشان داده که هیچ محبتی بدون چشمداشت نیست و نادر خیلی زود این باور او را ثابت می‌کند… .

اقتباس‌های تلویزیونی از سالتو

مهدی افروزمنش در سال 1399 حق اقتباس کتاب سالتو را به فیلیمو واگذار کرد و نتیجه آن، سریال یاغی است که این روزها شبکه خانگی را به انحصار خود درآورده است. بازیگران تحسین‌شده و درخشانی مانند پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی و امیر جعفری در این سریال نقش‌آفرینی می‌کنند که تنها نام یکی از آن‌ها برای اینکه شما را مقابل صفحه تلویزیون بنشاند کافی است. علی شادمان، این بازیگر خوش آتیه و بااستعداد نیز نقش سیاوش (البته با اسم جاوید) را ایفا می‌کند.

گفتنی است که عوامل پشت صحنه نیز مانند تیم خیره‌کننده بازیگری، از شهرت و مهارت بالایی برخوردارند. کارگردان این سریال محمد کارت و تهیه‌کننده آن سید مازیار هاشمی است که با ساخت فیلم «شنای پروانه» جوایز ملی و جهانی بسیاری از جمله جایزه ویژه داوران جشنوراه بین‌المللی ولز را به دست آوردند. سامان لطفیان نیز مدیر فیلم‌برداری این مجموعه است که در کارنامه او آثاری مانند «شبی که ماه کامل شد» و «ابلق» را می‌بینیم.

کتاب سالتو مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی-معمایی احتمالا اولین خوانندگان این اثر خواهند بود، اما داستان پرکشش، ملموس و رازآلود سالتو قادر است توجه سلایق گوناگون و مختلف را به خود جلب کند.

با مهدی افروزمنش بیشتر آشنا شویم

او نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال مطبوعاتی ایرانی است که در سال 1383 و 1385 افتخار بهترین گزارش‌نویس را به دست آورد. افروزمنش که به واسطه فعالیت رسانه‌ای خود با واقعیت‌های پنهان جامعه ایرانی آشناست، در آثار خود به مسائل اجتماعی می‌پردازد و دغدغه‌ای همیشگی برای بیان دردهای نگفته مردمی دارد. از کتاب‌های دیگر او می‌توان به »باران در مترو» و «تاول» اشاره کرد که کتاب، دوم برنده جایزه هفت اقلیم برای بهترین کتاب سال بوده است.

در بخشی از کتاب سالتو می‌خوانیم

بهترین لباس‌هام را پوشیده بودم: کتانی پارچه‌ای سُرمه‌ای‌رنگی که کنارش را مادرم وصله کرده بود و شلوار مخملی که سرزانوی سوراخ راستش را عکس پارچه‌ایِ یک گاو شاخ‌دار گرفته بود. مردم از کنارم رد می‌شدند و من به‌دقت اطرافم را می‌پاییدم که یک وقت نکند نادر بیاید و من نبینمش. همزمان مراقب بچه‌ها هم بودم.

این کارم ربطی به نادر و کُشتی نداشت، من رییس میدان بودم، بپای بچه‌ها، این‌که پول‌ها را کِش نروند، جیم نزنند و مهم‌تر از همه این‌که رقیبی وارد حریم نشود. هر روز بچه‌های جزیره و دو سه نفری را که از جاهای دیگری می‌آمدند سروسامان می‌دادم و خودم روزنامه‌به‌دست گوشه‌ای منتظر مشتری‌هایی می‌شدم که داوود می‌فرستاد. دخترها و پسرها، مردها و زن‌ها، پیرها و جوان‌هایی که پشت چراغ‌قرمز اسم رمز را می‌گفتند و پول را کف دستم می‌گذاشتند.

اسم رمز را صبح‌به‌صبح اِبی‌دربه‌در می‌گفت. لب‌های شکری‌اش به‌سختی تکان می‌خورد و صدا بیشتر از دماغش خارج می‌شد. قد کوتاهی داشت و تخم چشم‌هاش از پشت عینکِ ته‌استکانی‌اش به اندازه‌ی یک گردو بود. مثلاً می‌خواست فقط من بفهمم، اما صداش طوری مثل نقاره توی فضا می‌پیچید که حتا اسدالله‌پوزه‌دار هم با آن گوش‌های کَرَش رمز را می‌فهمید. اسدالله که به خاطر جلو بودن فک پایینش پوزه‌دار شده بود، دنده را جا می‌زد، فحشی نثار مادر اِبی می‌کرد و وانت مخصوص حمل ما و گوسفندها را راه می‌انداخت و ما با اولین صدای بع گوسفندهای اسدالله خواب‌مان می‌پرید و می‌فهمیدیم که روز واقعاً شروع شده است. شب‌ها هم کنار گوسفندهای فروش‌نرفته و پِشکل‌های کُل روزشان به جزیره برمی‌گشتیم و حساب فروش‌هامان را به اِبی پس می‌دادیم.

خودِ داوود اغلب عصرها سری به بچه‌هاش می‌زد؛ میدان انقلاب، چهارراه قریب و میدان توحید. تا ظهر تخت می‌خوابید و تا به توحید برسد عصر شده بود. گاهی هم فقط شب‌ها توی جزیره حساب‌ها را می‌رسید. این تقریباً برنامه‌ی ثابت هر روزش بود و من این را خوب می‌دانستم.





معرفی و دانلود کتاب سالتو | مهدی افروزمنش | نشر چشمه