دسته‌بندی نشده · ژوئن 16, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب غروب نارنجی اوگاندا | تینا آتاید | انتشارات پرتقال



معرفی کتاب غروب نارنجی اوگاندادوستی آشا و یوسافو پس از آنکه رئیس‌جمهور نژادپرست اوگاندا به هندی‌ها دستور می‌دهد کشور را طی نود روز ترک کنند، به خطر می‌افتد و ممکن است آن‌ها برای همیشه از هم دور شوند. کتاب غروب نارنجی اوگاندا، اولین رمان تینا آتاید، ماجرای جذاب این دو دوست را به تصویر می‌کشد و از انسانیت و تداوم دوستی‎‌ها می‌گوید.

درباره کتاب غروب نارنجی اوگاندا

چه حسی پیدا می‌کنید اگر کسی که هیچ نقشی در زندگی‌تان ندارد و فقط قدرتمند است، یک روز بگوید دیگر نمی‌توانید بهترین دوستتان را ببینید؟ عصبانی می‌شوید، نه؟ نمی‌دانید چه باید بکنید؟ حق دارید. یوسافو هم همین احساس را داشت.

وقتی «عیدی امین» رئیس‌جمهور مستبد اوگاندا در آفریقا می‌شود، ناگهان اعلام می‌کند همه هندی‌ها باید تا نود روز آینده کشور را ترک کنند. فضای شهر ملتهب می‌شود و ترس و ناامنی بسیاری از خانواده‌ها را درگیر خود می‌کند.

کتاب غروب نارنجی اوگاندا (Orange for the Sunsets) داستان «آشا» و «یوسافو»ست که از کودکی باهم دوست بوده‌اند. یوسافو آفریقایی است اما پدر و مادر آشا هندوستانی هستند و حالا با تصویب این قانون باید اوگاندا را ترک کنند. آشا آنجا را وطن خود می‌داند اما تصمیم می‌گیرد به زندگی‌اش بچسبد و اجازه ندهد تصمیمات دیگران خللی در کارهایش وارد کند. از آن طرف، یوسافو احساس می‌کند زندگی و خانواده و دوستانش همه دارند از هم می‌پاشند.

آشا و یوسافو هرچه به زمان جدایی از هم نزدیک می‌شوند، متوجه می‌شوند که دوستی‌شان به این آسانی از بین نمی‌رود. تینا آتاید (Tina Athaide)، نویسنده آفریقایی-انگلیسی ماجراهای کتاب غروب نارنجی اوگاندا را در فصل‌هایی به صورت یکی در میان از زاویه دید این دو شخصیت روایت می‌کند.

جوایز و افتخارات کتاب غروب نارنجی اوگاندا

– نامزد جایزه کتاب خوانندگان جوان ربکا کودی در سال 2022
– بهترین کتاب کودک و نوجوان کتابخانه عمومی شیکاگو در سال 2019
– منتخب بهترین کتاب‌های کودکان و نوجوانان از مرکز کتاب‌های کودکان کانادایی

نکوداشت‌های کتاب غروب نارنجی اوگاندا

– داستانی زیبا درباره‌ی همدلی، امید و ایستادگی. (Barnes & Noble)

– اولین کار آتاید به موضوعات سخت استعمار و بحران پناهندگان می‌پردازد… سوالاتی که هنوز در دنیای امروز مطرح هستند. (School Library Journal)

– این رمان بی‌عدالتی‌های غم‌انگیزی را که هم اوگاندایی‌های آفریقا و هم هندی-اوگاندایی‌ها در این دوره تجربه کرده‌اند، و قدرت دوستی در حفظ امید را به تصویر می‌کشد. (Publishers Weekly)

– این رمان زمان درستی منتشر شده و به پیچیدگی‌های انسانی به واسطه مرزها و زندگی‌هایی می‌پردازد که در بحران تغییرات بازگشت‌ناپذیری می‌‌کنند. (Kirkus Reviews)

کتاب غروب نارنجی اوگاندا مناسب چه کسانی است؟

این کتاب را به نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

تینا آتاید را بیشتر بشناسیم

نویسنده اثر حاضر، تینا آتاید، خود متولد اوگاندا و بزرگ‌شده لندن و کاناداست. با آنکه خانواده او پیش از اجرای دستور عیدی امین، انتبه را ترک کرده بودند، آتاید خاطرات مشترک زیادی با پناهندگان ساکن خانه‌شان در لندن دارد. در نهایت داستان‌ها، خاطرات، و تجربیاتی که در طی سال‌ها دید و شنید، الهام‌بخش او برای آفرینش رمان غروب نارنجی اوگاندا شد.

در بخشی از کتاب غروب نارنجی اوگاندا می‌خوانیم

آشا از سردی زمین سخت بیدار شد. سرما از پیراهن نازکش می‌گذشت و به بدنش رسوخ می‌کرد. دنده‌هایش زُق‌زُق و سرش گزگز می‌کرد و نبض می‌زد. همان‌طور بی‌حرکت دراز کشید و نفسش را تند و کوتاه بیرون داد. نور از بالا، از میان حلقه‌ی چاه، به داخل می‌تابید. تکه‌ابرهای پاره از یک سوی آسمان آبی تیره و مه‌آلود به سوی دیگر در حرکت بودند. از رنگ‌ آسمان حدس زد حدود ساعت شش یا هفت عصر باشد. مامان حتماً تا الان مدارک سفر را گرفته و از کامپالا برگشته بود و برایش سؤال شده بود آشا کجا رفته است. آخرین جایی که ممکن بود به فکر مامان برسد و آن جا دنبال آشا بگردد کاتابی بود.

آشا به پهلو چرخید و همان جا نشست. سرش گیج می‌رفت، اما نه از آن سرگیجه‌هایی که وقتی سریع دور خودت می‌چرخی بهت دست می‌دهد، از آن سرگیجه‌هایی که حس می‌کنی آسمان افتاده زیر پاهایت و همه‌چیز وارونه شده است. کنار سنگ‌های گرد دیواره‌ چمباتمه زد و چند دقیقه‌ای در همان حالت ماند و صبر کرد تا سرگیجه‌اش برطرف شود. دوباره تقلا کرد و آهسته روی پا ایستاد. انگشتانش را روی حفره‌ها و درزوشکاف‌های دیواره‌هایی کشید که محصورش کرده بودند. بعضی حفره‌ها به‌قدری بزرگ بودند که بتواند از آن‌ها مثل پله استفاده کند و خودش را بالا بکشد. پایش را در یکی از شکاف‌ها فروبرد و بعد در شکافی دیگر. کمی که گذشت، چشمانش به تاریکی عادت کردند. آشا به حرکت ادامه داد. آهسته پیش می‌رفت و چند سانت چند سانت خودش را بالا می‌کشید. به دیوار لگد زد تا جایی برای پایش باز کند. هیچ حفره‌ای نبود. انگار تا همین جا می‌توانست بالا بیاید. قلبش به تپش افتاد و زانوهایش سست شدند: «کمک!»





معرفی و دانلود کتاب غروب نارنجی اوگاندا | تینا آتاید | انتشارات پرتقال