دسته‌بندی نشده · مارس 22, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب فردا | مهران غزل | انتشارات پرسمان



معرفی کتاب فرداکتاب فردا نوشته مهران غزل سرگذشت پسری به نام سهراب است که با مشکلات خانوادگی و مالی بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند. او بعد از آشنایی با فردا، دختری پرانرژی و باهوش به رسیدن روزهای خوب امیدوار می‌شود غافل از اینکه اتفاقات دیگری انتظار او را می‌کشند…

درباره کتاب فردا:

کتاب حاضر با بیداری سهراب آغاز می‌شود. او چشمانش را در یک سلول باز می‌کند در حالی که نمی‌داند کجاست، چطور به اینجا آمده و چرا کسی باید با او دشمنی داشته باشد. سهراب در این زندان تنهاست و هیچ‌کس را نمی‌بیند، اما وجود یک دوربین ثابت می‌کند که تحت نظر است. زندانبان مرموز تنها یک دفتر کهنه و یک خودکار در اختیار او گذاشته و سهراب که تنها خاطرات قدیمی‌اش را به یاد دارد نوشتن را شروع می‌کند. داستانی از یک زندگی غمگین و پر از سختی که تنها اتفاق خوب آن دختری به نام فردا است… این شروع جذاب باعث می‌شود خواننده تا زمان فهمیدن دلیل زندانی شدن سهراب کتاب را زمین نگذارد و بابت این موضوع باید به مهران غزل تبریک گفت.

کتاب فردا مناسب چه کسانی است؟

مطالعه این اثر معمایی – عاشقانه به علاقه‌مندان رمان‌های فارسی پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

یک دوربینِ مداربسته‌ی متحرک در نیمه‌ی بالایی راهرو درست مقابل در تعبیه شده. سر به میله‌ها می‌چسبانم و راهرو را کنجکاوانه از دید می‌گذرانم. تا بی نهایتِ نگاهم ادامه یافته. دست هایم را به دور میله‌ها گره می‌زنم و تکان می‌دهم. پابست ایستاده و جُم نمی‌خورد. فریاد می‌زنم: کمک، کمکم کنید. کسی اینجا نیست؟ یکی بیاد این درو باز کنه، کمک…

گلویم خشکیده، سرفه‌ام می‌گیرد. خم می‌شوم. با چند سرفه قسمتی از گَردِ کف پوشِ سیمانی از من فاصله می‌گیرد. دوباره می‌ایستم. این دفعه با قدرت بیشتری در را به طرف خودم می‌کشم بلکه از قفل خارج شود. بازده عملم مواجهه با حقیقتی تلخ است: این در باز شدنی نیست! یعنی مسبب محبوس شدنم چه کسی است؟ از جانم چه می‌خواهد؟ نکند از نزدیکان باشد؟ اما نه دوست که غیر از خیر و صلاح چیز دیگری برایت نمی‌خواهد!

باید به گذشته رجوع کنم. به آنی ذهنم محلی می‌شود برای خالی کردن بارِ کمپرسی وحشت! نمی‌توانم! نمی‌توانم خاطرات را کامل به خاطر بیاورم! همه مقطع و برش خورده اند! به دوربین دست تکان می‌دهم و فریاد می‌زنم: آهای تو کی هستی؟ چرا منو زندانی کردی؟ اینجا کجاست؟ چی می‌خوای از جونم؟ دوربین همانطور زوم مانده به روی ام. ادامه می‌هم: من باید برم پیشِ… باقی جمله در دهانم نمی‌چرخد. پس از کمی تأمل می‌گویم: من باید برم پیش مادرم، چشم به راهمه بیا این درو باز کن… پژواک صدایم در راهرو می‌پیچد.
مشخصات کتاب الکترونیکقیمت نسخه الکترونیک





معرفی و دانلود کتاب فردا | مهران غزل | انتشارات پرسمان