دسته‌بندی نشده · آوریل 8, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم | جورج لوکاچ | انتشارات نگاه



معرفی کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهمجورج لوکاچ منتقد ادبی و از جنجالی‌ترین فیلسوفان و نظریه‌پردازان مارکسیست در کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم در قالب جستارهایی به تحلیل یکی از غنی‌ترین دوره‌های ادبی اروپا می‌پردازد و آثار هفت نویسنده آلمانی قرن نوزده را از منظر بستر ادبی، سبک و فرم، تاریخ فرهنگی و… بررسی می‌کند تا درک شفاف و کاملی از این نویسندگان برجسته ارائه شود.

درباره‌ی کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم:

کتاب حاضر، جز مقاله‌هایی که تاکنون دربارۀ گوته منتشر شده‌اند، همۀ جستارهای بنیادی و مهمی را در بر می‌گیرد که لوکاچ دربارۀ ادبیات سدۀ نوزدهم آلمان نوشته است. این جستارها همه میان سال‌های 1935 تا 1953به قلم آمده‌اند و سویه‌ای از لوکاچ را آشکار می‌سازند که پیش از این بر خوانندۀ انگلیسی پوشیده مانده بود، و آن عشق پایدار و دیرمان او به ادبیات آلمان و نیز ایمانش به ارزش‌های انسان‌دوستانه‌ای است که برای سنت ادبیات آلمان جنبۀ حیاتی دارند.

با گسترش ناسیونال سوسیالیسم، به این ارزش‌ها در خود آلمان سخت حمله شد و چنین می‌نمود که در چشم همسایگان آلمان رگۀ بشردوستانه در سنت آلمان جای خود را به نظامی‌گری و تندخویی و تجاوزگری سپرده است. بنابراین، بیش از پیش ضرورت مبرم داشت که اصلاحیه‌ای فراهم آید. در پاره‌ای از جستارهای کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم (German Realists in the Nineteenth Century)، به‌ویژه جستارهای مربوط به بوشنر و رابه، لوکاچ می‌کوشد این نویسندگان را از چنگ تحریف‌ها و کژنمایی‌های راست‌گرایان نجات بخشد. دیگر جستارها، خاصه جستار مربوط به کِلر، مجالی به او می‌دهند تا موضع فکری خود را بپرورد و مرام و اصول عقیدتی خود را بیان کند، و آن عبارت از ایمانش به سوسیالیسم دموکراتیک است، حتی در اعصار تیره و تاریکی که ظاهراً چنین باورهایی با مشکل‌ها و دشواری‌های شدید دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

دانشجویان ادبیات آلمان که برحسب تصادف به این جستارها برمی‌خورند، شاید از میزان اهمیت این جستار‌ها در زمان کنونی سخت یکه بخورند. صرف‌نظر از این، بیش از نیم قرن از زمان نوشته شدن جستارها گذشته و از آن هنگام تاکنون دربارۀ همۀ این نویسندگان پژوهش‌های بسیار شده است. به‌جرئت می‌توان گفت هرچند صدای لوکاچ می‌تواند مهم باشد، ولی این امر چندان نمی‌تواند ما را بر آن دارد که آگاهی‌های تازه دربارۀ این نویسندگان و پرتو تازه‌ای را که رویکرد‌های انتقادی تازه‌تر بر آثار آنان افکنده، نادیده بگیریم.

در پاسخ می‌توان بر این نکته پای فشرد که به‌رغم این آورده‌های واقعی به دانش ما از ادبیات آلمان، لوکاچ همچنان ارزش خواندن دارد، زیرا برنامۀ کاری را طرح می‌کند که در آن هنگام نو بود و امروزه نیز همچنان تازه است. در همۀ این جستارها می‌بینیم که او همچنین در مباحثه‌هایی که در آن روزگار در میان چپ درمی‌گرفت، با شور و تکاپو درگیر و مداخله‌گر بوده است. این مباحثه‌ها به نقش ادبیات، نقش سنت ادبی در جامعه و ارتباط میان ادبیات و سیاست مربوط بودند. لوکاچ خود در زندگی‌نامه‌اش یادآور می‌شود که او و میخائیل لیفشیتس پیشگام بحث زیباشناسی مارکسیستی بوده‌اند.

همچنین، لوکاچ نخستین منتقدی بود که پرسش‌های دقیق و موشکافانه‌ای دربارۀ جایگاه ایدئولوژیکی آثار ادبی پیش کشید. در ‌حال حاضر ممکن است آونگ انتقادی بیش از اندازه به زیان لوکاچ نوسان کند. لوکاچ از کلاسیک‌های رئالیست سدۀ نوزدهم دفاع می‌کند، اما منتقدان مدرن به رئالیسم بدگمان‌اند. این منتقدان رئالیسم را واسازی می‌کنند و خوانشی از آثار رئالیستی به دست می‌دهند که تأکید را از جنبۀ «رئالیستی»شان حذف می‌کند، و آن توفیق این آثارست در بازتاباندن زندگی آن‌گونه که هست. برای بازخوانی لوکاچ در زمانۀ کنونی، باید به یاد داشت که می‌توان به دفاعی قدرتمندانه از رئالیسم ادبی و نیز ربط و اعتبار مستمر لوکاچ در مقام منتقد برخاست.

هاینریش فون کلایست، یوزف فون آیشندورف، گئورگ بوشنر، هاینریش هاینه، گوتفرید کِلر، ویلهلم رابه و تئودور فونتانه نویسندگانی هستند که جورج لوکاچ در کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم به آن‌ها پرداخته است.

در نکوداشت کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم:

– خواندن کتاب لوکاچ در حال حاضر، یادآور موارد قدرتمندی است که می‌توان برای رئالیسم ادبی و ارتباط مستمر او به عنوان یک منتقد در نظر گرفت. (رادنی لیوینگستون)

کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم مناسب چه کسانی است؟

این اثر به علاقه‌مندان به ادبیات رئالیسم به ویژه دوستداران ادبیات آلمان پیشنهاد می‌شود.

جورج لوکاچ را بیشتر بشناسیم:

جورج لوکاچ (Georg Lukács) در 1885 در خانوادۀ یهودی متمولی در شهر بوداپست به دنیا آمد. پدرش، یوژف لوکاچ، یکی از مدیران اجرایی «کریدیت بانک»، یکی از ممتازترین بانک‌های مجارستان، و نیز از حامیان هنر بود. مادرش آدل، با نام‌خانوادگی‌ دوشیزگی وُرتیمر، آلمانی‌زبان بود و در خانه به آلمانی سخن می‌گفت. در 1890 خانواده با برگرداندن نام لووینگر به لوکاچ، نام‌خانوادگی مجارستانی یافت و در 1899 یوژف به لقب اشرافی دست پیدا کرد. جورج لوکاچ تا زمان ِگرَوشِ خود به مارکسیسم در 1918، به استفاده از لقب احترام‌آمیز «فون» در کتاب‌هایش همچنان ادامه داد. لوکاچ همواره عنصر یهودی را در خانوادۀ خود بی‌ارج جلوه می‌داد. پدر و مادرش نیز مانند بسیاری از والدین نسل او کم‌وبیش جذب جامعه شده بودند و یهودیتشان فقط در جشن‌های عروسی، مراسم تشییع‌جنازه و موقعیت‌های مشابه خودی نشان می‌داد.

جورج حتی به آیین مذهب لوتری غسل تعمید یافت. گرچه در تربیت خانوادگی او دین کم‌وبیش سهمی نداشت، اما درواقع بورژوازی مجارستان عمدتاً یهودی بود و روشنفکران کم‌وبیش منحصراً یهودی بودند. از آن جا که این رفتار در میان دهقانان و اشراف امری رایج بود، محتمل می‌نماید پافشاری لوکاچ بر بی‌ارجی یهودی بودنش واکنش دفاعی قابل‌درک رایجی بوده در قبال محیطی که هر دَم می‌توانست چهره‌ای خصمانه به خود بگیرد.

لوکاچ پس از دریافت درجۀ دکتری خود دربارۀ نمایش مدرن از دانشگاه بوداپست، در برلین (که در آن گئورگ زیملِ جامعه‌شناس آموزگاری اندیشه‌انگیز از آب درآمد) و در هایدلبرگ که در آنجا پیوند‌های دوستانه‌ای با ماکس وبر، امیل لاسک، فیلسوف نوکانتی و ارنست بلوخ، فیلسوف مارکسیست بعدی، به هم زد، به تحصیل، پژوهش‌ها و بررسی‌های خود ادامه داد.

در سپتامبر 1918 تمایل او به کمونیسم و پیوستنش به حزب کمونیست مجارستان پیش آمد که بیلا کون در همان هنگام بنیادش گذاشته بود. در 1919 لوکاچ در جریان خیزش کمونیستی مجارستان سِمَت کمیساریای سیاسی و نیز کمیساریای آموزش و پرورش را برعهده گرفت. درواقع، او طی حیات کوتاه انقلاب، روح زندۀ مسائل فرهنگی و فکری بود. پس از سرنگونی جمهوری شورایی در سپتامبر همان سال، لوکاچ به شهر وین گریخت؛ در آ‌نجا بازداشت شد و حکومت تحت فرماندهی دریا‌سالار هورتی خواهان استرداد او شد.

در 1929 حکومت اتریش بار دیگر کوشید لوکاچ را تبعید کند. اینجا هم توماس مان به دادش رسید؛ این بار با نوشتن «نامۀ سرگشاده»ای که در آن درخواست شده بود لوکاچ اجازه داشته باشد در وین بماند. درخواست نتیجه داد، اما لوکاچ بر آن شد که به اتحاد شوروی برود، و جز یک دوره میان سال‌های 1931 تا 1933 که در برلین گذراند، تا سال 1945 در شوروی ماند. لوکاچ در سال1971 در مجارستان از دنیا رفت.

در بخشی از کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم می‌خوانیم:

شکست انقلاب بورژوا_ دموکراتیک 1848 نقطۀ عطفی بسیار مهم در ادبیات آلمان رقم زد. بگذارید فقط بر دو جنبۀ این انقلاب تأکید کنیم: نخست، گسستی است در آن خط تحول انقلابی_ دموکراتیک که در سال‌های مقدماتی انقلاب کبیر فرانسه آغاز می‌شود و در دهۀ 1840 به اوج می‌رسد. اهمیت سیاسی این نقطۀ عطف را به بهترین وجه می‌توان این‌گونه وصف کرد که دموکرات‌های 1848 می‌خواستند با دستیابی به آزادی وحدت ملی آلمان را فراهم آورند، و حال آنکه رهبران فکری بورژوازی، که بیش از پیش به اردوگاهی از «لیبرال‌های ملی» مبدّل می‌شدند، اکنون می‌خواستند، حتی با توجه به ترتیب و توالی وقایع‌نگارانۀ «وحدت» و «آزادی»، تقدم مطلق وحدت را بر آزادی برتری بخشند؛ به سخن دیگر، راه را برای تسلیم بورژوازی در برابر پروسِ بیسمارک و خاندان هوهَن‌سولرَن هموار کردند.

این تحول در سرمستی میهن‌پرستانۀ پیروزی‌های متعدد [پروس] بر فرانسه به اوج رسید. درواقع، چون در تحولات فکری این زمان به نظر تحقیق بیشتر بنگریم، پی می‌بریم که این سرمستی تا بدان‌جا به‌طور عینی توجیه می‌شود که پیروزی‌های نظامی هوهن‌سولرن درواقع به تحقق هدف اساسی انقلاب بورژوایی در آلمان، یا به عبارت دیگر، به ایجاد وحدت ملی می‌انجامد. با این‌همه، شیوه‌ای که بر پایۀ آن این خواست صورت تحقق یافت، به معنای گسیختن از بهترین سنت‌های اجتماعی و ایدئولوژیکی، سیاسی و هنری هم بود. به همین دلیل، این پیروزی‌ها از لحاظ فکری و عاطفی با سرسپردگی غیراخلاقی به خاندان هوهن‌سولرن و پروس، و افسردگی عمیق، تلخ‌کامی آکنده از تسلیم و رضای بهترین و صادق‌ترین شخصیت‌های برجستۀ فکری تدارک دیده شد. تصادفی نیست که دهه‌های پس از شکست انقلابْ عصری است که زیر سلطۀ فلسفۀ شوپنهاور قرار دارد.
فهرست مطالب کتاباشارۀ مترجم
درآمد
پیشگفتار
تراژدیِ هاینریش فون کلایست
آیشندورف
سیمای واقعی گئورگ بوشنر و تحریف فاشیستی آن به مناسبت یک‌صدمین سالگرد درگذشت او 19 فوریۀ 1937
هاینریش هاینه، شاعر ملّی
گوتفرید کِلر
ویلهلم رابه
فونتانۀ متأخر
پی‌نوشت‌ها
نمایه





معرفی و دانلود کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سده‌ی نوزدهم | جورج لوکاچ | انتشارات نگاه