دسته‌بندی نشده · جولای 6, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب استخوانی در گلو: روایتی رازآلود و باورپذیر از طغیان تنهایی | معصومه باقری



معرفی کتاب استخوانی در گلو: روایتی رازآلود و باورپذیر از طغیان تنهاییداستانی مهیج از عشق و جنون و تنهایی… کتاب استخوانی در گلو نوشته‌ی معصومه باقری، زندگی پسری به نام مصطفی را روایت می‌کند که در پی کشف راز مرگ همکارش است. اما این همه‌ی ماجرا نیست. مصطفی از یک سانحه‌ی رانندگی جان سالم‌ به‌در‌برده و اکنون نسبت میان واقعیت و خیال برایش درهم آمیخته است. به راستی سرشت واقعیت چیست؟

درباره کتاب استخوانی در گلو

ذهن چگونه می‌تواند جهان را بشناسد؟ به عبارت بهتر، نسبت واقعیت روانی با واقعیت بیرونی چیست؟ ممکن است واقعیتْ ورای آنچه که ما در سر می‌پرورانیم، وجود داشته باشد؟ گاهی همه چیز در عین سادگی بسیار پیچیده به نظر می‌رسد و این همان چیزی‌ست که برای شخصیت اصلی کتاب استخوانی در گلو رخ داده است.

معصومه باقری در کتاب نام‌برده داستان پسری به نام مصطفی را به تصویر می‌کشد. دقیقاً نمی‌دانیم ماجرای او از کجا شروع شده است! از زمانی که او تصمیم گرفت از خانواده‌اش جدا شود و یک زندگی مستقل را آغاز کند؟ یا از لحظه‌ای که چشمش به مهسا افتاد و یک دل نه صد دل عاشق او شد؟ و یا مهم‌تر از همه، هنگامی که مرگ سعید دیبا، همکارش، چنان تأثیر عمیقی بر روی او گذاشت؟ شاید هم همه چیز از روز تصادف شروع شد؛‌تصادفی که باعث آن اختلال روانی نه‌چندان جدی شد اما پس از آن دیگر هیچ‌کس به مصطفی مانند قبل نگاه نکرد. همه او را به چشم فردی آسیب‌خورده نگریستند که نسبتش را با واقعیت از دست داده و همچنین شک و بدبینی همه‌ی وجودش را فرا گرفته است.

مصطفی چندین سال تنهایی زندگی کرده، عاشق شده و برای خودش یک زندگی دست‌وپا کرده است. بااین‌حال شکی همیشگی با او همراه است. گویی سایه‌ای از وهم همواره جهان را برایش پوشانده و او نمی‌تواند جایی برای خود بیابد. همه‌ چیز به‌ طرز عجیبی مشکوک و مجهول است. در این میان، حتی روانشناسش هم نمی‌تواند به او کمک کند. تنها تشخیص روانشناس، بیماری پارانوئید است. اما اصرار مصطفی برای اثبات عدم بیماری‌اش، ماجرا را به‌شیوه‌ی دیگری رقم می‌زند.

معصومه باقری رمانی را خلق کرده که اگرچه خط داستانی ساده‌ای دارد،‌ اما مفاهیم عمیقی را به تصویر می‌کشد. از مرگ و تنهایی اگزیستانسیال گرفته تا گم کردن واقعیت…

کتاب استخوانی در گلو مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به رمان‌های معمایی و روان‌شناختی مخاطبان کتاب استخوانی در گلو هستند.

با معصومه باقری بیشتر آشنا شویم

معصومه باقری سوم خرداد سال 1368 در دزفول متولد شد. او از کودکی نوشتن و قصه‌خوانی را شروع کرد، در 14 سالگی عضو انجمن قصه‌نویسی شهرشان شد و توانست افتخارات و جوایز گوناگونی کسب کند.

او یک مجموعه داستان کوتاه به نام «همه‌ی چشم‌های بسته خواب نیستند» منتشر کرده و چندین رمان نیز به رشته‌ی تحریر درآورده که از میان آن‌ها می‌توان به «دخان،‌جای من نیستی، چشم دریا و لاله‌زار بعد نیمه شب» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب استخوانی در گلو می‌خوانیم

عصبانی شدم و با مُشت زدم توی صورتش. فرار کرد و دوید داخل خانه‌شان. با حرص به او گفتم: «خنگول عینکی خودتی بچّه پُرروی چلمنگ!»

خوشحال بودم از اینکه سکوت نکرده و جوابش را داده بودم. این‌جوری لااقل جوابِ فحش‌اش را داده‌ام تا حرصم فرو بنشیند. برای اینکه مطمئن شوم، از مسعود سوال کردم تو نمی‌دانی لاستیک‌های دوچرخه‌ام را چه کسی پنچر کرده است؟ مسعود بدون تردید گفت: جواتی! از کودکی همین‌جور بودیم. مسعود شک و تردید به دلش راه نمی‌داد و همیشه در عقاید و حرف‌هایش مطمئن بود. ولی من مُدام در همه‌چیز شک و سوءظن داشتم و حتا اشتباهات خودم را هم باور نمی‌کردم. مثل حالا که شک دارم این زرافه‌ی سمج را قبلاً جایی دیده‌ام یا نه؟

قامتِ دراز زرافه تکان می‌خورد. جلو می‌رود و سایه‌اش روی دیوار شبیه به سپیدار بلندی نقش می‌بندد. حتماً جواتی حق داشت به من بگوید: خنگول عینکی. حقِ خودم را از قلدرها و زورگوهای محل نگرفته بودم. حتا وقتی پشتِ در برایم ادا و شکلک در می‌آوردند، هم حساب‌شان را کفِ دست‌شان نمی‌گذاشتم. پدر جواتی کامیون بزرگی داشت که دور آن شبرنگ زرد چسبانده و روی شیشه‌اش طرح عقاب داشت. از آن زمان تمام کامیون‌های عقاب‌دار برایم وحشت‌انگیز بودند. جواتی همیشه می‌گفت من بزرگ شوم، مرد جاده می‌شوم. می‌زنم به دل جاده‌ها و شرق و غرب را با لاستیک‌های کامیونم به هم کوک می‌زنم.

زرافه‌ی سمج دو تا نان سنگک می‌گیرد و می‌رود. حالا اگر جواتی بود چشم‌های این زرافه را از توی حدقه بیرون می‌آورد تا این جوری باحماقت و وق‌زده نگاهش نکند. یادم می‌آید یک روز جواتی نردبانی آورد و بر دیوار تکیه داد. بعد مثل ساقه‌ی لوبیای سحرآمیز از نردبان بالا رفت. تیز و چابک. از آن بالا یک سنجابِ قهوه‌ای زشت و مریض پایین آورد.





معرفی و دانلود کتاب استخوانی در گلو: روایتی رازآلود و باورپذیر از طغیان تنهایی | معصومه باقری