دسته‌بندی نشده · می 22, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب برادرانه | زهیر اسکندر | انتشارات یمام



معرفی کتاب برادرانهزهیر اسکندر در کتاب برادرانه داستان زندگی یک کودک کار افغان به نام جاوید را به تصویر می‌کشد که از همان دوران کودکی با سختی‌ها و ناملایمتی‌های زندگی مواجه است و بار خانواده‌اش را به دوش می‌کشد.

درباره کتاب برادرانه:

برادرانه، داستانی کوتاه در مورد دوره‌ای از زندگی یکی از کودکان‌ کار به نام جاوید است که به همراه خانواده به ناچار کشورش، افغانستان را ترک کرده‌اند. آن‌ها در یکی از محلّه‌های جنوب شهر تهران در شرایط سخت و با تحمّل فشار اقتصادی زیاد، زندگی می‌کنند. جاوید تعلّق خاطر شدیدی به خانواده دارد. همین موضوع سبب می‌شود با چالش‌های زیادی روبه‌رو شود.

او بی‌وقفه تلاش می‌کند که اوضاع را سر و سامان دهد و خانواده و به خصوص خواهرش، هانیه که دختری خوش‌قلب و مهربان است را از زیر فشار زندگی خارج کند. در قسمت‌هایی از داستان، جاوید ناچار می‌شود تصمیمات سختی بگیرد و شرایط سختی را تحمّل کند. ولی او جا نمی‌زند و روحیه‌ی جنگندگی خود را حفظ می‌کند. او گاهی از روی بی‌تجربگی اشتباهاتی مرتکب می‌شود ولی تمام سعی خود را می‌کند تا آن‌ها را جبران کند و هرگز برای رسیدن به هدفش دست از تلاش برنمی‌دارد.

به امید روزی که تمام کودکان کار بتوانند مانند دیگر هم‌سن و سال‌های خود در شرایط مناسبی زندگی کنند. و صدای بازی و خنده‌هایشان شادی و آرامش را برای والدین آن‌ها به ارمغان آورد.

کتاب برادرانه مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های اجتماعی ایرانی را به خواندن کتاب برادرانه دعوت می‌کنیم. همچنین این کتاب برای تمام کسانی که شرایط زندگیشان مشابه با جاوید است یک اثر انگیزشی محسوب می‌شود و امید آن‌ها را بالا می‌برد.

در بخشی از کتاب برادرانه می‌خوانیم:

جاوید در دریای افکارش غرق شده بود که آقای بهرامی او را صدا زد و گفت: «پسرم، کار این آقا را راه بینداز.» جاوید سرش را چرخاند تا بگوید در خدمتتان هستم که یک مرتبه زبانش بند آمد. خواستگار هانیه جلویش ایستاده بود. «چرا ماتت برده پسرجون؟ یه دسته گل مشتی واسم بپیچ. ببینم چه‌کار می‌کنی.» بیرون مغازه یک خانم میانسال محجّبه داخل ماشین نشسته بود و منتظر جوان بود. مشخّص بود که مادرش است و قرار است با هم به جایی بروند. جاوید تمرکز نداشت و نمی‌توانست درست کارش را انجام دهد. زهرا به او کمک کرد. دسته‌گل را پیچیدند و به جوان دادند. از مغازه که بیرون رفت، جاوید ناخوداگاه به سمتش دوید. صدا زد: «کجا می‌روی؟» جوان برگشت و با تعجب گفت: «به تو چه؟ دیوانه شدی بچه؟» جاوید به جوان نزدیک شد و گفت: «خواهرم هانیه، همه‌ی زندگی من است. من می‌دانم تو که هستی. می‌دانم شغلت چیست. نمی‌خواهم خواهرم را اذیت کنی.» جوان فهمید جریان چیست. نمی‌دانست چه بگوید. مادر جوان از داخل ماشین صدا زد: «آقا مجید مشکلی پیش آمده؟» آقا مجید به جاوید گفت: «سوار ماشین بشو تا صحبت کنیم.»

مادر آقا مجید که خانم منطقی و خوبی به نظر می‌رسید و روی صندلی جلو نشسته بود، رو به جاوید کرد و گفت: «پسرم چیزی شده؟ مشکلی داری؟» جاوید گفت: «من برادر هانیه هستم که شما الان دارید به خواستگاری او می‌روید. من می‌دانم شغل پسر شما چیست. می‌دانم چطوری پول درمی‌آورد. حتّی هنوز دعوا و چاقوکشی او جلوی چشمم هست. خواهر من خیلی دختر معصوم و فداکاری است. الان هم به خاطر کم کردن خرج‌های خانواده می‌خواهد ازدواج کند. او را از من نگیرید.» جاوید بغضش را به سختی نگه داشته بود.
مشخصات کتاب الکترونیکقیمت نسخه الکترونیک





معرفی و دانلود کتاب برادرانه | زهیر اسکندر | انتشارات یمام