دسته‌بندی نشده · آوریل 4, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم | خوآن پابلو ویلالوبوس | انتشارات نگاه



معرفی کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیمواقعیتی تلخ از کشورهای استبدادزده! کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم به قلم نویسنده‌ی نام‌آشنای مکزیکی‌تبار خوآن پابلو ویلالوبوس، با تلفیقی از رئالیسم جادویی و کمدی، مبارزات طبقاتی در شهری دور افتاده در مکزیک را به تصویر می‌کشد. رمانی درخشان و جذاب که شما را به قلب مکزیک می‌برد و فساد گسترده سیاسی و اقتصادی کشوری دیکتاتوری را به ویژه‌ترین شکل روایت می‌کند.

درباره‌ی کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم:

خوآن پابلو ویلالوبوس (Juan Pablo Villalobos) هم‌چون دیگر بزرگان ادبیات آمریکای لاتین تا حدودی پیرو همان سبک رئالیسم جادویی است. او تقلب در انتخابات، فساد و وضعیت سیاسی مکزیک را با زبانی طنز و توأمان دردآور به تصویر می‌کشد و هوشمندانه از سلاح طنز برای نمایان کردن واقعیاتی تکان‌دهنده استفاده می‌کند.

ماجرا در مکزیک روایت می‌شود. پابلو ویلالوبوس، تأثیرگذارترین منابع را با عالی‌ترین کیفیت درباره‌ی سیاست، اقتصاد، و نقدِ قدرت با بهره‌گیری از کاریکاتور به کار گرفته است. ویلالوبوس از طنز و کمدی برای افشای تراژدی در جهان سوم بهره گرفته و با بذله‌گویی و زبانی طنز به جنگ خوف و وحشت رفته است. او اعتقاد دارد تنها گناه این انسان‌ها تولد در فقر و بدبختی است که به نسل‌های بعدی نیز به ارث می‌رسد.

راوی کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم (Quesadillas) فردی است بالغ (اورستس 38 سال دارد هرچند، ماجرا از دیدگاه 13سالگی‌اش بیان می‌شود.) ویلالوبوس مدت زمان مدیدی است که دیگر در مکزیک زندگی نمی‌کند، اما وطن تعریف بنیادینی دارد؛ وطن نقطه‌ی آغازین انسان است؛ موضوعی که در آخر رمان به آن اشاره می‌شود.

حوادث کتاب حاضر عمدتاً در لاگوس دِ مورنو واقع در لوس‌آلتوس، خالیسکو روی می‌دهد، منطقه‌ای که خشونت و برخوردهای قهرآمیز مکزیکی‌ها هم به آن اضافه می‌شود. اورستس، شخصیت اصلی ماجرا، یکی از هفت فرزند خانواده‌ای است و پدر خانواده که معلم است، همگی را ملقب به اسامی کلاسیک و اساطیری یونانی کرده است.

اورستس فردی است سرشار از خواسته‌ها و امیال: میل به رهایی. رهایی از خانواده و رهایی از جبر، رهایی از ارسطو، برادر بزرگ‌تر و رقیب اصلی‌اش. و سرانجام، رهایی از خالیسکوی راکد و عقب‌مانده و مکزیک عاجز و وامانده‌ی معاصر. این تنها خانه‌ی او نیست که روی تپه‌ی تخیلی سرادِلاچینگادا بنا شده. این استعاره و تمثیلی است از فقر و بدبختی در اعماق ناکجاآباد، زاغه‌ای دوردست در قعر کائنات.

داستان در اوایل رویدادهای انتخابات سال 1988 اتفاق می‌افتد، زمانی که کارلوس سالیناس، رهبر حزب پی‌آرآی، با فساد و تقلب و با استفاده از رشوه‌ی وسیع و گسترده به قدرت می‌رسد. داستان تصویری است از مکزیک، کشوری که دائماً در آن تقلب و دسیسه‌ی سازمان‌یافته‌ای حکمفرماست.

قسمت عمده‌ای از متن کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم در عین لودگی و طنز، انرژی خشمگینانه و ویرانگر نهفته در پیام نویسنده را با خود حمل می‌کند. گزافه‌گویی، بلاغت، غرور، تیزهوشی، انتقاد و حتی خونسردی و بی‌تفاوتی یا گستاخی از ویژگی‌های این رمان است.

صفحات کتاب حاضر مملو از خشم و عصبانیت است که با طنزی تلخ تعدیل شده است. این اثر جذاب در قالب طنز، اعتراض و فریاد خشم فروخورده‌ای را در نقاب لودگی و مسخرگی بیان می‌کند.

نکوداشت‌های کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم:

– یک رمان متفاوت و مهم که شایسته‌ی خواندن است. (آرتور دیکسون، ادبیات جهان امروز)
– رمانی کمیک و درخشان. (خوزه آنتونیو آگوادو)
– کتابی خنده‌دار و وحشیانه که به طرز شگفت‌آوری تکان‌دهنده است. (BookPage)
– کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم لذت‌بخش و پوششی برای انتقاد طنزآمیز از دروغگویی سیاست مکزیک است. (گاردین)
– فوق‌العاده، کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم یک اثر کامل است. (بنجامین رایبک)

کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به رمان‌های طنزآمیز با دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی را به خواندن این کتاب برجسته دعوت می‌کنیم. همچنین دوستداران سبک رئالیسم جادویی و ادبیات آمریکای لاتین نیز از مطالعه‌ی کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم لذت خواهند برد.

خوآن پابلو ویلالوبوس- را بیشتر بشناسیم:

خوآن پابلو ویلالوبوس در سال 1973 در مکزیک دیده به جهان گشود. او نویسنده و منتقد ادبی و سینمایی است که نخستین کتابش با عنوان «پایین سوراخ خرگوش» در سال 2011 به انتشار رسید. این کتاب در لیست نهایی جایزه اولین کتاب گاردین قرار گرفت و به 15 زبان دنیا نیز ترجمه شد. خوآن پابلو ویلالوبوس که سبک نوشتاری‌اش در زمره‌ی ادبیات انتقادی محسوب می‌شود، تحصیلات خود را در رشته‌های بازاریابی و ادبیات اسپانیایی تکمیل کرده و هم‌اکنون نیز ساکن اسپانیاست.

در بخشی از کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم می‌خوانیم:

برای پدرم هم چیزهای مشابهی اتفاق می‌افتاد. اعصاب او هم تحلیل رفته بود. اکنون راهی یافته بود تا حملۀ خود را جهت‌دار کند. این فاجعه و سیه‌روزیِ خانوادگی را تفسیر و تمام سیاستمداران را بدون در نظر گرفتن مسئولیت و رده‌هایشان محکوم می‌کرد. پدر این کار را آشکارا با افراط در بیان بی‌لیاقتی و بی‌عرضگی آنان در یافتن برادران کوچکم می‌کرد. آنچه را که او در، کارکشتگی، تبحر و واقع‌بینی از دست داده بود، در شور و هیجانِ شعر و شاعری بازیافته بود. هنگامی که سرکار هیپی اعلام کرد تصمیم دارند پرونده را ببندند، پدرم جمله‌ای را بر زبان آورد که عمق بدبختی و بیچارگی را در سرنوشتش بیان می‌کرد: «زندگی فقط منتظر این بود که یه نفر مثلِ این نکبتی پاداشم رو بده.»

من و خواهر و برادرانم متوجه واقعیت جدید و خوب دیگری شدیم و آن امتیازی بود که از پذیرش آن شرمسار نیستم. حالا دیگر هر کدام از ما شب سهم بیشتری از کسادیا داشتیم. سن من به حد خطرناکی رسیده بود. برای اولین‌بار در زندگی به چیزهایی توجه می‌کردم. تا آن زمان، مادۀ مخدر باعث پریشانی و اضطرابم می‌شد و واکنش شدیدی در برابرش داشتم. وقت نداشتم به جزئیات و آنالیز شخصیت‌ها توجه کنم، زیرا وقایع همیشه اتفاق می‌افتند: وقایعی مانند دعواها، فریادها، گله‌ها، تهمت‌ها، بازی‌ها با قوانین درک‌نشدنی (تا ارسطو برنده شود)؛ ضربه‌ای به لیوان شیر می‌خورَد، یکی بشقابی را می‌شکند، دیگری ماری را که در تپه گرفته به خانه می‌آوَرَد. هیاهو قوانین مخصوص به خود را اِعمال می‌کند و دلیل ملموسی می‌آورد که جهان در حال گسترش است، به‌آهستگی فرو می‌ریزد و حاشیۀ واقعیت‌ها تیره‌وتار می‌شود.
فهرست مطالب کتابپیشگفتار
مقدمه
فحاشان حرفه‌ای
لهستان هیچ‌جا نیست
مردان کوچک خاکستری
بهترین کسادیا
لهو و لعب گاوها
عدالت برای لاگوس
این خانۀ من است





معرفی و دانلود کتاب کاش ما هم خانه‌ای داشتیم | خوآن پابلو ویلالوبوس | انتشارات نگاه