دسته‌بندی نشده · می 19, 2022 0

معرفی و دانلود رایگان کتاب لب کارون: داستانی واقعی از کرامات شهدا | محمدحسین صادقی



معرفی کتاب لب کارون: داستانی واقعی از کرامات شهدامحمدحسین صادقی در کتاب لب کارون داستان گروهی از بازماندگان دفاع مقدس را روایت می‌کند که هر هفته در گلزار شهدا قرار ملاقات دارند و در طول این دیدارها با یکی از کرامات شهدا آشنا می‌شوند….

درباره کتاب لب کارون:

سال‌ها از پایان جنگ ایران و عراق گذشته است. خاطرات ناب دوران دفاع مقدس هر روز در ذهن مردم کمرنگ‌تر می‌شود، اما کتاب لب کارون درباره افرادی است که مصمم هستند یاد این دوران را جمع‌هایشان حفظ کنند. محمدحسین صادقی در این اثر تلاش‌های یک گروه دوستی را به تصویر می‌کشد که هر هفته برای مرور خاطرات جنگ، همدیگر را در گلزار شهدا ملاقات می‌کنند. هدف اصلی این دیدارها جلوگیری از روزمرگی و غرق شدن در دنیای مادی است، تا اینکه ملاقات با یک زن و شوهر غریبه همه‌چیز را عوض می‌کند. این دو نفر کم کم به میهمانان ثابت این دیدارها تبدیل می‌شوند اما دلیل رفت و آمدهای مکرر خود به این مکان را پنهان می‌کنند. معمای حضور آن‌ها کنجکاوی این جمع دوستان قدیمی را برمی‌انگیزد و خیلی زود مشخص می‌شود که این راز مگو، یکی از الطاف الهی است که به واسطه شهدا، به زن و شوهر مرموز اعطا شده است…

کتاب لب کارون مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های شهدا از مطالعه این کتاب لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب لب کارون می‌خوانیم:

نسیم باغ توسل وزیدن گرفته بود و بزم میهمانی را پر از اشک و تبسم کرده بود. زن چای هفدهم را به جای پسر تولد نشده‌اش نوشید و نامه را از داخل کیفش بیرون آورد و به همسرم داد. حالا آن امانت الهی در دست همسرم بود و باجگیری شروع شده بود و پی‌درپی تقاضای صلوات می‌کرد. سپس نامه را باز کرد تا با خانم‌ها مشغول خواندن شوند ولی اشتیاق پدر و مادر رضا برای شنیدن مطالب آن بیشتر از همه بود.

گفتم: بده تا براشون بخونم.

همسرم گفت: نمی‌شه، این نامه زنونه‌اس، اول ما باید بخونیم؟ شاید نیاز به سانسور داشته باشه!!!

گفتم: حالا دیگه خوب شد، سر و کارمون افتاد دست رئیس کمیتۀ سلب آسایش!

قهقهه بچه‌ها بلند شد و با قهقهه مستانه شهدا در هم آمیخت، زمین مثل همیشه نردبان آسمان بود و لذت و شور و نشاط و انبساطی که منتظرش بودیم فراهم شده بود، شهدا دوباره ما را مهمان کرده بودند و مثل همیشه امدادهای الهی در آخرین لحظات به فریادمان رسیده بود که نیاز به تشکر مخصوص داشت.

حاج حسن گفت: اصلاً نخواستیم، نامه برای خودتون، ما تا همین جاش هم نمی‌تونیم هضم کنیم، و بعد در حالیکه داشت از زمین بلند می‌شد که نماز شکر بخواند گفت: ما داریم می‌ریم ملکوت، کسی التماس دعا نداره؟

گفتم: فعلاً که ملکوت اومده زمین، اگه تو حاجتی داری بگو؟

حاج حسن گفت: فقط یه نوشابۀ مشکی برای هضم مائدۀ امشب برام نگه دارید!!

مرد با تعجب گفت: نوشابۀ مشکی؟؟

حاج علی به حاج حسن که مشغول نماز شده بود گفت: اگه تعمیر شده بود طی‌الارضت هم از ملکوت بیار!!!

مرد که علامت گیج شدن در چهره‌اش موج می‌زد گفت: تعمیر؟ طی‌الارض؟؟

حاج رضا با جدیت گفت: آره، حاج حسن شب‌ها با طی‌الارضش میره تو ملکوت مسافرکِشی ولی گفتن باید گازسوز بشه، خیلی تو ملکوت دود می‌کنه، باید بفروشتش.

شوهر زن که هاج و واج و کنجکاو شده بود گفت: مگه طی‌الارض هم دود می‌کنه؟

حاج رضا گفت: آره، دودش بستگی به میزان سوختگی دل شوفرش داره، حاج حسن هم خیلی دلسوخته‌س ولی فرداشب که بِرَم ملکوت، براش آبش می‌کنم، یه اطلاعیه می‌دم با این مضمون که «یک دستگاه طی‌الارض قراضۀ تصادفی دست دوم با نمره 24434 زیر قیمت کارشناسی بفروش می‌رسه، در ضمن این طی‌الارض مال یک بسیجی بی‌ترمز بوده که هر شب می‌رفته ملکوت و بر می‌گشته».





معرفی و دانلود رایگان کتاب لب کارون: داستانی واقعی از کرامات شهدا | محمدحسین صادقی