دسته‌بندی نشده · فوریه 26, 2022 0

معرفی و دانلود کتاب چند نسخه از این کاغذها | امیررضا بیگدلی | نشر ترنگ



معرفی کتاب چند نسخه از این کاغذهاکتاب چند نسخه از این کاغذها در بردارنده هفت داستان کوتاه از امیررضا بیگدلی است که به سوژه‌ها‌ی مختلف می‌پردازد. استخوان‌بندی محکم روایت‌های بیگدلی، مجموعه‌ای با پیرنگ منسجم و خواندنی را به ارمغان آورده است.

درباره کتاب چند نسخه از این کاغذها:

امیررضا بیگدلی نویسنده توانای معاصر با نوشتن داستان‌هایی تحت عناوین از این آشغال‌ها، همسایه جدید، چند نسخه از این کاغذها، من که ربکا نیستم، کُلفت، بوی لاشه پیرزن و پیرزنی با پیراهن گلگلی، مجموعه حاضر را تالیف کرده است.

این اثر با بهره‌گیری از عناصری همچون شخصیت‌پردازی‌، فضاسازی‌های گیرا و موضوعات ناب و خلاقانه از مجموعه داستان‌های پرطرفدار اخیر بوده که به قلم بیگدلی به نگارش درآمده است.

کتاب‌های بیگدلی یک ویژگی مشترک دارند و آن هم واکاوی و بررسی ابعاد وجودی شخصیت‌های مختلف داستان است. از این حیث آثار او را می‌توان جزء ادبیات مدرن به‌شمار آورد که خوانندگان زیادی را به خود جذب کرده است.

کتاب چند نسخه از این کاغذها مناسب چه کسانی است؟

اگر به دنبال مجموعه داستان کوتاهی با چندین روایت متفاوت هستید، کتاب چند نسخه از این کاغذها یکی از بهترین گزینه‌ها برای شما خواهد بود.

با امیررضا بیگدلی بیشتر آشنا شویم:

امیررضا بیگدلی تیر ماه 1349 در تهران متولد شد. او بعد از فارغ‌التحصیلی در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد کرج، به صورت حرفه‌ای داستان‌نویسی را آغاز کرد و به عضویت کانون داستان‌نویسان کرج درآمد. بیگدلی در سال 1375 داستان کوتاهی با عنوان «باتلاق» به چاپ رساند. علی اشرف درویشیان، محمدرضا صفدری، رضاعابد، کامران سلیمانیان مقدم در کنار یکدیگر جمع ادبی تشکیل داده بودند و به نقد و بررسی داستان‌های مختلف می‌پرداختند.

در بخشی از کتاب چند نسخه از این کاغذها می‌خوانیم:

آن زن آمده بود تا در خانه‌ی پدری برای ما کار کند، اما انگار این‌طور نشد؛ من و خواهرم، با پدر و مادرم دست به دست هم دادیم تا به کارهای او برسیم. او از همان روز اول گفت که پدر و مادر ما مثل پدر و مادر خودش هستند و برای آن‌ها هر کاری که بتواند می‌کند. راست هم می‌گفت چون هرکاری توانست کرد.

از این‌که پدرمان را بشوید احساس بدی نداشت و از این‌که دست او را بگیرد و کمک کند تا روزانه کمی راه برود ابایی نداشت. هم‌چنین برای مادرمان. او دچار فراموشی شده و آن زن می‌دانست که آدم‌هایی از این دست بدقلق هستند و هر آدمی را عصبانی می‌کنند؛ اما برایش مهم نبود، چون او برایش حکم مادر خودش را داشت. می‌گفت که از این آدم‌ها بسیار دیده و سر کردن با آن‌ها برایش سخت نیست.

می‌گفت: «اگر هزار بار هم یک چیز را بپرسد، جواب می‌دهم.» راست می‌گفت؛ همه‌ی چیزهایی را که گفته بود انجام داد؛ اما نه تنها باری از روی دوش من و خواهرم برداشته نشد، بلکه روز به روز گرفتاریمان بیشتر شد.

خواهرم او را می‌شناخت. آشنای یکی از آشناهایش بود. می‌دانست او آدم ندار و کم‌توانی‌ست و شنیده بود که نمازخوان و با خداست. هزار تا گرفتاری داشت که یکی از آن‌ها بی‌کاری بود. برای همین دنبال کار می‌گشت و قول می‌داد که با جان و دل کار کند. اما نه‌ سوادی داشت نه هنری. فقط کارِ خانه انجام می‌داد؛ پخت‌وپز، روفت و روب و شست‌وشوی. این‌طور کارها را بلد بود. همین شد که خواهرم با او صحبت کرد تا از پدر و مادرم مراقبت کند.
فهرست مطالب کتاباز این آشغال‌ها
همسایه‌ی جدید
من که ربِکا نیستم
کُلفَت
بوی لاشه‌ی پیرزن
پیرزنی با پیراهن گُل‌گُلی
چند نسخه از این کاغذها
ادامه فهرستمشخصات کتاب الکترونیکقیمت نسخه الکترونیک





معرفی و دانلود کتاب چند نسخه از این کاغذها | امیررضا بیگدلی | نشر ترنگ